یک : خدا
ارحم الراحمین
دو : نبی
رحمه للعالمین
سه : اسلام
دین رحمت
چهار : دعا
لعن الله ...
یا
اللّهم العن ...
پنج : شفیع
من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه
شش : اگه گفتی چی شد !
اگه یک و دو و سه رو کنار هم بذاری می بینی اسلام یه دینیه که شعار رحمت رو با خودش و در ذات خودش داره و این رحمت با توجه به توصیفی که از پیامبرش شده تعلق به تموم موجودات عالم داره و مختص نوع یا گروه خاصی از موجودات نیست و باز این رحمت نشاْت از وجود لایزالی گرفته که هیچ موجودی از او رحیم تر نیست .
بعضی از ما مسلمونا که شیعه هستیم باور داریم که تعداد مشخصی از انسانها بعد از پیامبر اومدن که دقیقا به همون سیره ی نبوی عمل کردن
پرانتز باز : (
اکثر قدیمیای بلاگسکای خسرو پرویز رو می شناسن
دوستی با محبت و دانشمند که آشنایی و تسلط زیادی هم بر مباحث قرآنی و عرفانی داشت
این دوست گرانمایه در وبلاگ خودش که متاسفانه خیلی زود تعطیلش کرد از ذات دوستی سخن می گفت و با استفاده از آیات قرآن سعی در تبیین ذات دوستی داشت
البته الان دیگه تو سیستم جدید بلاگسکای نمی شه وبلاگشو دید
ولی کاش بیاد و اونو به سیستم جدید منتقل کنه
چون هر چند که متاسفانه بیش از دوساله که آپدیت نشده ، ولی همون پستهای معدودی هم که داره ارزش زیادی دارن برای خونده شدن
ایشون باور داشت که همه می تونن وشایسته و بایسته است که همه رو دوست داشته باشن چون خدا همه رو دوست داره ... ( یا یه چیزی تو همین مایه ها )
) : پرانتز بسته !
توی قسمت چهار ولی ما شیعه ها دست به کار دیگه ای می زنیم یعنی موقع خوندن دعاهایی مثل زیارت عاشورا کلی لعنت نثار بنده هایی از آفریدگان خدا می کنیم که دستشونم از این دنیا کوتاهه !!
خب بذار قسمت پنجمم بگم تا بعد معلوم شه که چی ، چی شد :
در آیت الکرسی که شاْنش بر اهل دل پوشیده نیست گفته می شه که
کیه که نزد خدا از کسی شفاعت کنه مگر به اذن خود همون خدا ؟؟!!
یعنی خدایی که ارحم الراحمین می دونیمش حتی شفاعت و پا درمیونی کردن برای بنده هایی که تا این حد دوستشون داره رو هم بدون اذن خودش نمی پذیره و به کسی اجازه ی دخالت بی قید و شرط هر چند خیر خواهانه در رابطه ی مستقیم بین خودش و بنده هاش نمی ده
دیگه چه برسه که این دخالت از نوع لعن و نفرین و دعا برای عذاب اونا باشه !!!
یادمه یه بار از خسرو پرویز سوال کردم که عشق و دوستی عمومی ای که ازش یاد می کنه با تولی و تبری چه رابطه ای داره که متاسفانه با تعطیل شدن وبلاگش سوالم بی پاسخ موند
هر چند که مسیح صبرش زیاده و هنوزم منتظرم تا یه روزی اون بزرگوار نظرشو بگه بهم
راستی
نظر تو چیه ؟
بالاخره باید بگیم عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
یا این که بگیم لعنت بر بعضی از قسمتای عالمی که همش از اوست ؟؟!!!
...
ادامه داره ...
دوم : نقش
عتید برای اون نقش کذاییم نوشته بود : مهم اینه که اون نقشِ بی نقشی که روی سپیدی بوم نقش نخورده
زیر این همه رنگ مخفی شده چی باشه!
: )
خب
الان می خوام بگم که به نظر مسیح زیر اون همه نقش چی می تونه باشه
به نظر مسیح
بوم سفید آسمون این دنیا به رنگ سیاهی و تاریکیه
همون چیزی که قبلا گفته بودم
یعنی تو این دنیا اصالت با تاریکیه و سیاهی
و نور و رنگ چیزایی هستن که به اون اضافه می شن و تغییرش می دن
توی اون نقشی که ساخته بودم
سیاهیهای کمی دیده می شدن نسبت به کل تصویر
چون روی اونا رو رنگهای دیگه پوشونده بودن
کسی نمی تونه بگه که زیر اون نقشها هنوزم سیاهی مونده یا کلا سیاهیها از اون نقاط رنگ شده هجرت کردن
تاریکی نبود نوره
اگه نوری اون قدر قوی باشه که بتونه به سیاهی رنگ ببخشه دیگه صحبت از وجود تاریکی درست به نظر نمیاد
و سیاهی تشنگی و عطش و فقر مفرط برای جذب نور و رنگه
اگه رنگی اون قدر قوی باشه که روی سیاهی بشینه معنیش اینه که سیاهی از اون رنگ اشباع شده و دیگه قادر به جذب اون نیست
پس اونو باز می تابونه
و در این صورت ، دیگه سیاهی از بین رفته
این که مسیح می گه آسمون این دنیا رو یه آسمون زمینی عادی می بینه و این حرفش شباهنگو این قدر به تعجب وادار می کنه به این خاطره که باور دارم هر کنش و عملی که از ما موجودات خاکی صادر می شه اثر خودشو روی آسمون به صورت لکه ی نوری رنگین میذاره
اگه هنوز سیاهی مونده تو آسمون
به این خاطره که داستان بشریت هنوز به انتها نرسیده
و هنوز قصه های پر از غصه و شادی زیادی هست که نوشته و خونده نشده
...
... می ترسم پستم طولانی بشه و بازم بلاگسکای مجانی قبولش نکنه ...
...
خب
عقیق هنرمند ، استادانه برام از نقش رنگهایی که توی نقشم بود نوشته بود :
... اما مسیح...نکند که استحکام و اعتماد به خود در تو متزلزل شده باشد؟!!!!!..........دلیلش هم کمی رنگ آبی سیر در نقشت هست و در عوض آرامش معصومی که در طغیان و قلیان احساست(سبز) در خروشی سرخ که هم پایه و هم سطح در تو پیش میرود و اون هم بدلیل خون معصومیت جاری در رگهای توست...شاید کمی رنگ آبی روشن ...عطش باشد...
و خیلی چیزای دیگه ای که حس کردم می خواسته بنویسه و ...
ذهن بازیگوش مسیح این طور تصور می کنه که
روزی که تموم نقشهای زمینیان اجرا بشه و هر کدوم از اونا اثر خاص خودشو روی آسمون بذاره روزیه که نتیجه ی همه ی نقشها و رنگ نورهای حاصل از اونا که به آسمون تابیده می شن آنچنان تعادل و هماهنگی کاملی رو خلق می کنن که برآیند همه ی رنگها به بی رنگی می رسه و نور بی رنگی که اصطلاحا سفید می خوانیمش بازتولید می شه
اون روزه که اثری هر چند کوچیک از سیاهی و تاریکی تو آسمون عادی زمینی ( مادی و این دنیایی ) نمی مونه
و اون روزه که دیگه هیچ رنگی رو نمی شه مستقل دید
چون همه ی طیفهای رنگی به وحدت می رسن و تشکیل نوری پایا و ابدی رو می دن
راستی
نوشته ی آخر دنیا رو خوندی ؟
لینکش همین بغله ها
آخراش این طوری بود :
( ۱۰ به توان ۶۵ ) سال بعد :
قوانین کوانتومی باعث می شوند تمام ماده ی باقی مانده به فوتون تبدیل
شود.
( ۱۰ به توان ۹۸ ) سال بعد :
بقایای سیاهچاله ها هم بخار و ناپدید می شوند .
جهان فقط از نوری قدیمی که در حال درنوردیدن فضازمان ( !!!؟؟؟) است ،
تشکیل شده و نه هیچ چیز دیگر ...
تو که تا اینجا ضرر کردی اونم روش ، اگه وقت کردی یه نگاهی بهش بنداز ...
و اما ای عزیز
همون طور که عقیق گفت ، مسیح رنگهایی رو توی آسمون این دنیا خیلی کم حضور می بینه
در نظر مسیح اون چه که از شروع رنگ آمیزی و نقش آفرینی تو این آسمون ثبت شده هر چند که از نظر خوبی و دوستی و محبت و عشق توام با معرفت ، صحنه ها و نقشهای بدیع و کاملی رو رقم زده ولی در عین حال کمبودهایی اساسی هم داشته
(... جرقه اگه به هیمه ای مستعد و خشک و آماده ی اشتعال برخورد نکنه ...)
و از این به بعد برای رسیدن به نور سفید و یکدست نیاز به اینه که اون قدر خوبی و یکرنگی و صفا و صمیمیت تو دنیا اشاعه پیدا کنه که بتونه برایندشون با رنگهای قبلی به طیف نور آسمون تعادل لازمو ببخشه تا بشه آسمونو حتی توی شبهای بی ستاره هم نورانی و روشن دید
تا بشه از استحاله و تکامل کامل سیاهی به سفیدی و از رخت بربستن تاریکیها سخن گفت
هر چند که این برداشت شخصی ذهن بازیگوش مسیحه و اگه کس دیگه ای بخواد از دنیای مادی تصویری ارائه بده ممکنه به دلیل اعتماد به نفس بیشتر یا کمتر رنگهای آبی سیر بیشتر یا کمتری توی نقشش به کار ببره ...
در هر حال
مسیح عنصر لازم برای ایجاد کنشهایی که می تونن در تکمیل رنگهای موجود موثر باشن رو در عشق و محبت می بینه و بس
و به همین خاطره که عشق رو نیاز اساسی بشر امروز می دونه
و از همه می خواد که :
بیاییم به هم و به همه مهر بورزیم و عاشق هم باشیم
و عشقی برآمده از ژرفای دل و ضمیرو به همه ی نوع بشر و به خودمون و به آسمون دلامون هدیه کنیم
و بدون توجه به عقاید و آرا و باورهای دیگران ، دوستشون داشته باشیم
حتی اگه قبولشون نداشته باشیم !!
...
بیاییم همه عاشق هم دیگه بشیم ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
اگه یکی از بچه محلای با حال مسیح این جملات مسیحو بخونه می دونی چی بهش می گه ؟
خب
اگه بخواد به خودش فشار بیاره تا خیلی مودبانه و شیک و بدون استفاده از الفاظ رکیک صحبت کنه احتمالا می گه :
مرتیکه ی لندهور نره خر !!! مگه خودت خوار مادر نداری که می خوای عاشق زن و بچه ی مردم بشی ؟
پاشو (...) و (...تو) جمع کن !!!!!!!!
... ببخشید دیگه بقیش (؟!) بهداشتی نخواهد نبود وگرنه می نوشتم ...
بنابر این امیدوارم کسی انگ همو سکسوئل بودن یا انحرافات اخلاقی دیگه ای رو هم به مسیح نزنه
...
حیف که نمی شه زیاد پرحرفی کنم ...
...
مطلب هذیان رو خوندی ؟ توی قسمت ششمش یه چیزایی نوشتم که شاید بتونه برای بعضی از دوستانی که عشق رو انحصاری می بینن مورد استفاده باشه
هر چند که بعدا بازم در بارش خواهم نوشت
و هر چند که اینو نمی تونم ننویسم که به نظر مسیح
عشقی که باعث بشه عشق و علاقه ی تو نسبت به دیگران از بین بره هر چی که باشه ، عشق کاملی نیست ...
...
بابا جون !!!
امام حسین شهید شد
زینب اسیر شد
یزید مرد
شمر و خولی و چنگیز و تیمور و ناپلئون و هیتلر و موشه دایان و ... هم مردن
اونا یه حساب و کتابایی دارن که اگه خدایی باشه به حسابشون رسیدگی می کنه
دیگه این که من و تو هی بیاییم و برای بعضیاشون دعا کنیم یا لعنت بفرستیم در رابطه ی بین خداشون با اونا هیچ تاثیری نداره (؟!)
چون خدا که ننشسته ببینه من و تو چی می گیم در باره ی گذشتگان تا بخواد بر اساس نظر ما با اونا رفتار کنه
هی گفتیم مرگ بر صدام مرگ بر صدام چی شد ؟
هنوز که هنوزه صدام هست
وقتی نفرین و لعن ما نسبت به یه موجود زنده تاثیر اساسی و آنی نداره چه طور می تونه در مورد کسی که از این دنیا رفته تاثیر داشته باشه ؟
مگه امام حسین معطل سلام و صلوات من و توئه ؟
مگه خدا برای تنبیه یزید منتظر لعنت من و توئه ؟
مگه نمی گیم عاشقم بر همه عالم ؟
مگه خدا ارحم الرحمین نیست ؟
مگه کسی می تونه تو کار خدا دخالت کنه ؟
مسیح تصور می کنه
هر چند که اون کار هم شدنیه ...
ولی این تولی و تبرایی که بهش اشاره و سفارش شده
بیشتر از هر چیزی بر می گرده به خودمون
وقتی یزید رو لعنت می کنی
در واقع اون یزید بالقوه ای رو که توی وجود خودت می تونه رشد کنه لعن می کنی
وقتی به حسین سلام می کنی
در واقع به حسین بالقوه ای هم که در وجودت نهفته سلام کرده ای
پس
وقتی سینه می زنی ... وقتی اشک می ریزی ... وقتی ...
...
طولانی شد
نمی خوام پرحرفی کنم
...
شعر اول پست قبلی رو خوندی ؟
تو این پست می خواستم در بارش بنویسم
ولی نمی شه
باشه برای پست بعدی ...
...
این حال من بیتو ست
بغض غزلی بی لب
افتاده ترین خورشید
زیر سم اسب شب
این حال من بی تو ست
دلداده تر از فرهاد
شوریده تر از مجنون
حسرت به دلی در باد
پیداشو که میترسم
از بستر بیقصه
پیداشو نفس برده
میترسه ازین غصه
بیوقفه ترین عاشق
موندم که تو پیدا شی
بی تو همه چی تلخه
باید که تو هم باشی
...
سلام مسیح جان
میام دوباره
: )