اینم قسمت اول بقیه ی اون پست که هنوز تو بلاگفا مونده و اینجا برای روز مبادا می ذارمش :
من آن خزان زده برگم
که باغبان طبیعت
برون فکنده ز گلشن
به جرم چهره ی زردم
چهارم : مرحوم نوشته ی پاییزی ؛
همون طور که چند وقت پیش گفتم یه مطلب بلند بالا برای یکی از پستام نوشته بودم در مورد یه برگ زرد پاییزی که داغش به دلم موند و با هنگ کردن کامپیوتر ، همش پرید.
از اون موقع خیلی سعی کردم تمرکز بگیرم و دوباره نویسیش کنم
ولی نشد
خب
شایدم بعضی حرفا توش بوده که نباید می زدم
الان بی خیال اون متن شدم و می خوام یه بار دیگه اختیار کی بردمو بسپرم به انگشتام تا خودشون هر چی خواستن تایپ کنن.
امیدوارم زیادی تابلو و طولانی از آب درنیاد.
J
در مورد سالها ، فصلها ، ماهها و روزهای مختلف
و تاثیری که هر کدوم بروی افرادی که درشون متولد می شن ، می ذارن
حرفا و کتابای زیادی هست
مسیح کاری نداره که اونا چی هستن
هر کسی با توجه به نوع نگرش خودش به دنیا
یه اسمی براشون می پسنده و انتخاب می کنه
اما اینایی که مسیح می خواد بنویسه
هیچی نیستن
فقط و فقط
نتیجه ی پرواز آزاد و یله ی بادکنک ذهن بازیگوش مسیح در فضای میان ذهنی هستن
فضای میان ذهنی چیه ؟؟!!
همون دیگه
بستری که ذهن افراد مختلف درش قرار داره و
گاهی می تونه درونش به پرواز دربیاد و
با بادهای ناشی از فوتهای صادر شده از اذهان دیگه
یا
محیط غیر ذهنی
تو اون فضا پر بکشه و بازیگوشی کنه
حالا متوجه شدی ؟؟!!!
جدی ؟
من که خودم هنوز نمی دونم چی گفتم !!!
هر کی متوجه شد به مسیحم بگه معنی این تعریفش چی بوده !!!
...
پس هر کی اهل بادکنک بازی نیست از خوندن این نوشته صرف نظر کنه
چون توش نه از علم ردی دیده می شه
نه از تجربه اثری هست
نه کشف و شهودی در کار بوده
نه از هیچ چیز به درد بخور دیگه ای خبری هست
و همون طور که گفتم
فقط و فقط یه نوع تمرین بادکنک بازیه
و بس
مسیح می خواد ببینه
ذهن عادیش تا چه حد می تونه بازیگوشی کنه
و در این بازیگوشی
تا چه حد می تونه مفاهیم غریب خلق کنه
سه ماه در مورد پاییز تو وبلاگای مختلف مطالب جورواجوری دیدیم و خوندیم
از شعر گرفته تا قطعه ی ادبی و درددل و توصیفات عادی و ...
لازم نیست حتما زاده ی پاییز باشی تا پاییز برات جذابیت داشته باشه
پاییز فصلیه که نمی شه ازش بی تفاوت گذشت
پاییز در طبیعت ، جشنواره ی رنگهاست
پاییز فصل مهاجرت پرستوهاست
پاییز فصل مرگ برگهاست
پاییز فصل دلتنگیهاست
پاییز زیباست
پاییز فصل رنگین کمونه
پاییز غمش تو دل زنده می مونه
پاییز فصل لرزش دلهای عاشق و جوونه
پاییز وقتیه که می تونی اشک بریزی بی بهونه
پاییز فصل میلاد یه عده از آدمای دیوونه و مهربونه
...
تعبیرای زیادی از پاییز شده
تو بعضی از کتابای طالع بینی و علوم عجیب غریبه هم یه چیزایی نوشته شده در بارش
ولی مسیح
به عنوان یکی از خزان زادگان
دوست نداره که بازگو کننده ی اقوال دیگران باشه
دلش می خواد اگه در باره ی پاییز یا هر چیز دیگه ای می نویسه
فقط حرفای دل خودشو بزنه
حتی اگه حرفاش بی معنی و پوچ باشه
حتی اگه حرفاش عادی و بی ارزش باشه
حتی اگه حرفاش نشخوار حرفای دیگرون به نظر بیان
حتی اگه افکارش یا خودش عتیقه به حساب بیان
حتی اگه بعدها خودشم به این نتیجه برسه که بعضی از حرفایی که نوشته غلط بوده
اما
مسیح دوست داره فقط حرف خودشو بزنه
حرف دل خودشو
می دونی چرا ؟
خب
حق داری ندونی
چون خود مسیح هم دقیقا نمی دونه
اما
اینو می دونه ؛
یکی از دلایل این رفتار مسیح اینه که
مسیح
زاده ی پاییزه
یادمه یه بار برای یکی از دوستان عزیزمون ( پرستو ) تو یکی از کامنتام در باره پاییز نوشتم
خب
به دو دلیل بخشی از اونو اینجا می نویسم
1 ) با موضوع مرتبطه
2) یادم نره چی گفته بودم
پس می نویسمش :
...
رسیدن مهر و پاییز
همیشه برام شادی آفرین و حسرت زا و ترسناک بوده
حالا چرا این همه حس نامتجانس با هم میان سراغم بماند
...
مسیح پاییزو نمادی از خودش می دونه و
خودشو نمادی از پاییز
نه فقط به خاطر این که تو فصل پاییز به دنیا اومده
نه
پاییز فصل برداشت محصوله
فصل باز شدن مدارسه
فصل زرد شدن برگاس
فصل بازگشت پرستوهاست
(کی میگه پرستوها توپاییز می رن ؟؟ مسیح میگه اونا توپاییز برمی گردن)
فصل ...
خانوم اجازه ؟؟!!
انشا نمی نویسیما
بعدا نیای بگی چرا این قدر مختصر نوشتی
تموم اینا به نظر مسیح نشونه های کمالن
نشونه های آغازن
آغازی برای پوست انداختن
آغازی برای نو شدن
آغازی برای تولدی دیگر
آغازی برای شناختها و آشناییهای تازه
ومسیح همیشه از این حس هراس داشته و داره
...
درسته که الان دیگه فصل پاییز تموم شده
و این طور به نظر می رسه که مسیح با این پستش داره ثابت می کنه که
مسیح به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت
ولی
نوشتن پست پاییزی یه مفهوم دیگه ای هم برای مسیح داره
و اون اینه که پاییز ذهنی مسیح
خیلی فراتر از یه فصله
پاییز یه دنیاس
پاییز یه مکتبه
پاییز یه طرز فکره
پاییز یه منش زندگیه
پاییز جاریه تو تموم فصلا و تو تموم سالها و
حتی تو تموم لحظه ها
درست مثل هندونه
هندونه ی عزیزی که
مسیح
تموم دنیا رو توش می بینه
و اونو معادل تموم دنیا می دونه
راستی
برای عمو هندونه ی عزیزمم تو یکی از کامنتام اینو نوشته بودم :
در مورد پاییز گفتی
مسیح فکر می کنه پاییز بین فصلا مثل هندونه هستش بین میوه (صیفی ) ها
حالا چراش بمونه برای پست بعدیم که تو ذهنم دارم این ور و اونورش می کنم تا ببینم کی همت می کنم بشینم و بنویسمش
برام جالبه که چه قدر دو تا ذهن می تونن به هم نزدیک باشن ذهن هندونه ای یه عموی جوون و ذهن عادی یه مسیح پیر
:)
فقط اینو بگم که به نظر مسیح عمر این دنیا مقطعی از زمانه که مسیح بهش می گه فصل پاییز آفرینش ...
پس تموم فصلای سال تو بستری از پاییز قرار دارن
...
فصول اربعه
جهات اصلی اربعه
جهات فرعی اربعه
اسفار اربعه
عناصر اربعه
طبایع (؟!) اربعه
چهار عمل اصلی !
موجودات چهار دست و پا
خور و خواب و خشم و شهوت ( 4 تا )
...
یاد دکتر شریعتی به خیر
نوشته های نابش تو کتاب خونیای جوونیای مسیح سهم ویژه ای داشت
...
گفتم پاییز فصل سوم از کتاب چهار فصله ی ساله
بهار پر طراوت و زندگی بخش
تابستون پر حرارت
خزان هزار رنگ هزار نقش
زمستون سفید
می شه از یه نگاه چهار فصل سالو تمثیلی از چهار دوره ی زندگی آدما دونست
بهار فصل رویایی و پاک کودکی
تابستون فصل رسیدگی و پر حرارت جوانی
پاییز فصل میانسالی و حرکت به سوی پختگی
و زمستون فصل فرهیختگی و کمال عقل
می شه از یه نگاه دیگه چهار فصل سالو تمثیلی از چهار دوره زندگی آدما دونست ( !!! ) :
بهار دوران پاک زندگی در بهشت
تابستون دوران زندگی در بطن مادر برای انتقال به دنیایی مادی
خزان دوران تحمل زندگی مادی در دنیای مادی
و زمستون دوران زندگی در بطن خاک برای انتقال به دنیای بعدی
می شه تصور کرد که معمولا
بهاریا ؛ پاکترین موجودات عالمن و در برابر سختیها و زشتیهای دنیای مادی ، حساسترین موجودات
تابستونیا ؛ پر انرژی ترین موجودات عالمن و پر ثمرترین موجودات برای دنیای مادی
پاییزیا ؛ متجانس ترین موجودات عالم با دنیای مادی هستن و سخت کوشترین و مداراگرترین موجودات در برابر سختیها و مشکلات
و زمستونیا ؛ عاقل ترین موجودات عالمن و درکشون از مسائل مختلف می تونه چراغ راه بقیه باشه
می شه تصور کرد که
این دنیا خزان آفرینشه و تموم فصلای این دنیایی تو بستری از خزان جارین
می شه تصور کرد که
پاییز تنها فصل نزولی به سمت زیر صفره
گفتم پاییز تنها فصل نزولی به زیر صفره
یعنی چی ؟
تو روز اول بهار که نوروز رو جشن می گیریم اعتدال برقراره
شب و روز مساوین
و می شه گفت خورشید در نقطه ی صفر قرار داره
بعد کم کم در طول بهار به طول روزا و سهمیه ی استفاده ی ( نیم کره ی شمالی ) زمین از مهر اضافه می شه
تا جایی که در پایان بهار بیشترین زمان شبانه روز به روز و روشنایی و خورشید اختصاص داره
در طول تابستون اولین مرحله ی نزول مهر آغاز می شه
اما می دونیم که تابستون گرمترین فصل ساله
چون خورشید از نوک قله ی بالاترین حد صعودشه که داره صعود می کنه و در پایان تابستون که دیگه از اون شکوه و مقام والا خبری نیست
تازه رسیده به نقطه ی صفر
یعنی یه چیزی تو مایه های اول بهار
به این تفاوت که اول بهار خورشید در نقطه ی 0+ قرار داشت و
در ابتدای پاییز می رسه به نقطه ی 0-
یعنی روند حرکتش هنوزم نزولیه
خب تا اینجای کار ( پایان تابستون ) همه ی نمودار بالای محور x ها قرار داره
ولی از اول پاییز حرکت به سوی زیر صفر و زیر محور x ها شروع می شه
در فصل سوم سال
مدام روند حرکتی خورشید به سویی ادامه داره که موجب کاهش سهمیه ی مردم از مهر می شه
تا این که در آخرین شب بعد از آخرین روز پاییزی که دیگه همه تو فکر شمردن جوجه هاشون هستن ، مردم ( نیم کره ی شمالی ) زمین طولانی ترین شب سالو تجربه می کنن
و همزمان سیر نزولی هم به پایان می رسه
چون از فردای اون شب که به تولد مهر معروفه ( یلدا ؛ شب میلاد ) خورشید بالندگی و سیر صعودی خودشو از سر می گیره
انگار که در طول پاییز
فنر تامین کننده ی انرژی جهان تا بیشترین حد ممکن فشرده می شه و پتانسیلی رو ایجاد می کنه که خورشیدو برای یه مسیر صعودی شش ماهه شارژ می کنه
و با این که در طول سه ماه زمستون هم حرکت خورشید زیر محور افقی قرار داره ، ولی روند صعودیش باعث می شه که زمستون فرقای اساسی با خزان داشته باشه
خب
هر طور که حساب کنیم
پاییز عزیز
پایینی ترین فصل ساله
آدمایی که تو پاییز عمرشون قرار دارن
نه شادی و پاکی دوران بهار کودکی رو تو وجودشون حس می کنن
نه شور و انرژی تابستون جوونی رو
و نه پختگی و فراست زمستون کهنسالی رو
پاییز فصل زندگی دنیاییه که در بین مراحل زندگی بشر
سخت ترین و حساسترین دورانه
و اسم دنیای دون خودش معرف پایینی بودن پاییزه
پاییز فصلیه که حتی برگهای بالاترین شاخه های درختان سر به فلک کشیده هم باید لذت سقوط آزادو تجربه کنن و پای بر زمین خاکی بذارن
و روی خاک و آب و گل زمین بلولن و با هم تماسی زمینی از نوع زندگی کوتاه این دنیایی برقرار کنن و رو به تکاملی پیش برن که ظاهرش در نظر اکثر مردم فساد و پوسیدگیه
اما همین خاصیتهای خزانه که اونو به با ارزشترین فصل در نظر مسیح تبدیل کرده
ببین پریدخت تو وبلاگش ( واگویه ها ) چی نوشته بود برای پاییز :
پاییز چه زیباست
مهتاب زده تاج سرِ کاج
پاشویه پُر از برگ خزان دیده زرد است
هر برگ که از شاخه جدا گشته به فکر است
تا روی زمین بوسه زند بر لبِ برگی
هر برگ که در روی زمین است
تا باز کند ناز و دود گوشه دنجی
آنگاه بپیچند
لب را به لب هم
آنگاه بسایند
تن را به تنِ هم
آنگاه بمیرند
تا باز پس از مرگ
آرام نگیرند
جاوید بمانند
سر باز از بغل باغچه آرند
آواز بخوانند:
- پاییز چه زیباست
من نیز بخوانم :
- پاییزِ دو چشمِ تو چه زیباست.
چه زیباست! ...
توضیحیم لازمه ؟
من که می گم نه
یازدهم : بازم می شه تصور کرد ؟ ؛
خب چرا نشه
مثلا
می شه گفت عناصر اربعه هم در فصل پاییز تجلی بیشتری دارن
نمی شه گفت ؟
خب
خیلی چیزا رو می شه گفت
ولی بعد برای توجیهش یه من چسب دو قلو مورد نیازه
بذار ببینم
یکی از مشخصه های اصلی پاییز
باد سرد پاییزیه که کار حضرت عزراییل و یا بهتر بگم کار یه قابله رو برای برگا انجام می ده
پس جایگاه و رد پای یکی از عناصر چهار گانه ( باد ) پیدا شد تو پاییز
خب
باد برگارو میندازه روی خاک
گفتم که پاییز در بین دورانهای تکامل بشری به دنیای خاکی تعلق داره
پس خاک در سرشت پاییز تنیده
همون طور که پاییز در سرشت دنیای خاکی مستتره
این شد دو تا
دو تا عنصر دیگه اون قدر حضورشون تو فصل پاییز بارزه که از هر کدوم برای نامیدن یه ماه از خزان استفاده شده
آبان به نیابت از عنصر آب مایه ی حیات
و آذر همون آتشی که مقوم حیاته
پاییز با مهر شروع می شه و آخرش به شب تولد دوباره ی مهر ختم می شه
تابستونی که گرمترین اشعه های خورشیدو به همه ارزونی می کنه
وقتی به پایان می رسه و می بینه که مهر به نقطه ی صفر رسیده
اونو به تقدیم پاییز می کنه
پس پاییز با ارزشمندترین هدیه ای شروع می شه که
در حال زواله
باید براش فکری کرد
باید اهمیت وجودشو به همه یاد آور شد
باید در بارش تبلیغات کرد
پس بیا نام اولین ماه خزانو بذاریم مهر
که یاد آور ارزش خورشید باشه
اگه می بینیم که مهر طبیعت در حال سقوط و نزوله
بیاییم مهر رو تو دلامون زنده نگهداریم و تقویتش کنیم تا دنیامون از مهر خالی نشه و نقصانشو حس نکنه
حالا که تازه تابستون تموم شده و سه ماه گرمای خورشیدو تو سلولامون ذخیره کردیم
بیاییم تو فصل خزان از ذخیره ی مهر دلامون استفاده کنیم تا دیدن جای خالی خورشید در بالای محور افقی برامون عادت نشه
خب
لازمم نیست که اسم همه ی پاییزو بذاریم مهر
همون یک سوم ابتداییش برای تذکر و جمع شدن حواسا کافیه
تو این یه ماه ، باد پاییزی برگای زیادیو با خاک تیره و زندگی روی خاک آشتی می ده
بعد از مهر
نوبت آبانه که
با یادآوری مایه ی حیات و آبادانی
آبادی دلها و آبادانی آینده رو به یادمون بیاره
خب
اگه پاییز فصل این دنیایی باشه
آبادانی دنیاهای بعدی بعد از پاسداشت مهر در دلها مهمترین چیزیه که باید به خاطر سپرد
کم کم که به آخرای پاییز می رسیم و خورشیدم تو مراحل سقوطش به زیر صفر نزدیک به ناامید کننده ترین نقطه می شه
ماه آذر می رسه
آذر یاد آور آتشه
آتشی که به یاد آوردنش می تونه ره توشه ای باشه برای فصل سخت بعدی
همون عنصری که عشقو بهش منتسب می کنن
معروفترین احساسی که از رسوخ عشق به کالبد خاکی بشر توصیف شده
افتادن آتش عشق به خرمن وجوده
بی خود نیست که آتشو همواره مقدس دونستن و در فروزان نگه داشتنش کوشیدن
این ماه اون قدر انرژی تو خودش داره که انرژی لازم برای تولد دوباره خورشید و صعود شش ماهه ی اونو تامین می کنه
و این راز عشقه
دلایی که مهرو تو خودشون پاسداری کردن و با آب زلال وجودشون عطششو رفع کردن و نیازشونو به اون برای آبادانی فردا باور و ابراز کردن
تو ماه آذر
با آتش عشقی که تو دلای پاییزیشون شعله ور می شه
نقصان رو به تزاید سهمشون از خورشیدو جبران می کنن
شایدم برای همینه که اکثر متولدین آذر پوست کلفت ترین موجودات عالمن
شایدم برای همینه که اکثر متولدین آذر عاشق پیشه ترین موجودات عالمن
شایدم برای همینه که اکثر متولدین آذر خزان دل ترین موجودات عالمن
شایدم ...