خودسانسوری شده ها (۲) ... ( خزان دلان )

 

سلام

ادامه ی مطالب قیچی شده :

اول : فرزندان خزان ؛

 

 

تا اونجا که مسیح ذهنش یاری می کنه

در این چهار دهه ای که از عمرش گذشته

متوجه شده که

اکثر متولدین فصل پاییز

رفتار و خصلتهایی شبیه به هم دارن

ولی

این رفتارها و خصلتها

در بین متولدین فصلهای دیگه ی سال هم دیده می شه

پس با این که

بیشترین فراوانیش

دربین جامعه خزان زاده قرار داره

مسیح ترجیح می ده برای دسته بندی این موجودات جالب توجه

به جای عنوان فرزندان خزان

از عنوان صاحبان دلهای پاییزی استفاده کنه

 

قبل از ادامه این توضیحم بدم که

دل پاییزی در نگاه مسیح

با دل خزان زده تفاوت داره

دل خزان زده

یه چیزی تو مایه های دل کویریه

البته نه دقیقا مثل اون

ولی فعلا

موضوع بادکنک بازی مسیح

دل خزان زده نیست

فعلا می خوام از دل پاییزی و خزان دلان بنویسم

 

 

دوم : دلهای پاییزی ؛

 

افرادی که صاحب دلهای پاییزین

موجوداتی هستن که در نواختن هیچ سازی به اندازه ی ساز مخالفت مهارت ندارن

و در عین حال

بیشترین تاب رو برای تحمل صدای ساز دیگرون دارن

اگه کسی بخواد در دلهای پاییزی نفوذ کنه

بهتره که اگه تو منطق و استدلال تسلط کافی نداره

اصلا سعی نکنه از راه عقل وارد بشه

اصلا چه نیازی هست که راه خودشو دور کنه

دل پاییزی خودش دروازه ی پهناوری داره که

حداقل برای یه بار

هر کسی می تونه بدون مشکل واردش بشه

فقط کافیه که رمز عبورشو ندونه !!!

J

هر چی در برابر یه خزان دل

ساده تر و عادی تر و بی ریا تر و از زرنگ بازی دور تر و عاری باشی

در گذر از دروازه های دل پاییزی او دردسرت کمتره

گاهی حتی یه دل پاییزی به اتوبانی تبدیل می شه که

در هر لحظه چندین عشق عادی واردش می شه

بدون این که هیچ ترافیکی پیش بیاد

و هیچ نگرانی از بابت جای پارک وجود داشته باشه

در واقع هر چی ورودی به یه دل پاییزی بیشتر باشه

اون دل بزرگتر می شه و عمیق تر

و امکان نداره که ظرفیتش تکمیل بشه

برعکس

تنها حالتی که ممکنه یه دل پاییزی ترک بخوره

وقتیه که از هر عشقی خالی بشه

و در موارد حاد

حتی امکان ترکیدنش هم هست !!!

پس

بهترین راه نفوذ در وجود سنگی یه خزان دل

راه دلشه

و به قول پرستو

برای نفوذ در سنگ

باید مثل آب بود

...

 

اما یه توصیه بهت می کنم

اگه به فرض محال

تونستی از راه عقل به دل اونا نفوذ کنی

هیچ وقت فکر نکن که دیگه کار  تموم شده

و اونا رو مرید طرز فکر و اندیشه ی خودت کردی

و از اون مهمتر

بازم توصیه ی قبلیمو تکرار می کنم که

اگه واقعا قدرت و تسلط کافی نداری

اصلا در جهت اقناع صاحبان دلهای پاییزی از طریق اثبات عقلی تلاش نکن

 

خزان دلان ، اکثرا ذهن بازیگوشی دارن که وقتی رو در رو داری باهاشون صحبت می کنی

یه هو متوجه می شی که از تموم زوایا به ذهنت نگاه کردن و پشت و روتو دیدن

هیچ کس نباید اون قدر خوش خیال باشه که

فکر کنه می تونه موقع بازی کارتهاشو از دید اون ذهنهای بازیگوش مخفی نگه داره

پس توصیه می کنم

با پاییزدلان رو باز بازی کنی

 

اصلا همون طور که گفتم تنها راه نفوذ در وجود اونا همینه

این که از کسی صداقت و یکرنگی ببینن

و این که حس کنن داری از راه دل وارد وجودشون می شی

دلهای پاییز

معمولا درهاشون به روی همه بازه

رسوخ از این دروازه ی گسترده به قدری راحته که

شاید کمتر کسی بتونه تصورشو بکنه

ولی

وقتی از این دروازه گذشتی

دیگه به این سادگیا نمی تونی ازش خارج بشی

اون وقته که می تونی مطمئن باشی

که تا ابد تموم یا بخشی از اون دلو در سلطه داری

حتی اگه کاری کنی که بیرون بیفتی هم

بدون که ، اون بخش خاص همیشه برای خاطرات تو خالی می مونه

اینه که دلهای پاییزی

معمولا حفره هایی دارن

که هیچ چیزی نمی تونه پرشون کنه

پس اگه روزی  دیدی که توی یه دل پاییزی جایی برای خودت دست و پا کردی

حق داری که تا ابد اونو متعلق به خودت بدونی

ولی

اصلا انتظار نداشته باش که خودتم تا ابد همونجا موندگار باشی !

 

چون هر قدر که رسوخ به یه دل پاییزی

بر خلاف نفوذناپذیری مفرطی که از خودش نشون می ده خیلی سادست ؛

رونده شدن از اون دل ؛ سهلتره

فقط کافیه که

نشون بدی اهل حسابی

و به فهم زاده ی پاییز اعتقادی نداری

و حس می کنی که افسار عقل اونو به دست گرفتی

 

یه چیزی بگم راحتت کنم

پاییزدلانی که مسیح تا حالا شناخته

اصلا عقلشون افسار نداره

که کسی بتونه در دستش بگیره

پس هیچ کسی نمی تونه از عقل اونا سواری بگیره

برعکس

افسار تموم وجودشون به دلشون وصله

پس اگه یه پاییزدل چموش به تورت خورد که خواستی درش نفوذ کنی

از راه دل وارد شو

و افسار دلشو به راحتی به دست بیار

هیچ دلی رو رام تر از دل پاییزی ندیدم تا حالا

راحت می لرزه

راحت اهلی می شه

راحت راه درهای بازشو بهت نشون می ده

راحت افسارشو به دستت می سپره

راحت صمیمی می شه

و از همه ی اینا راحت تر ؛

خیلی آسون می شکنه

و خیلی راحت لایه ای از جنس سنگ روی اون دل نرمو می پوشونه

و وقتی از یه دل پاییزی خارج شدی

گذر دوباره از دروازه ای که زمانی با سخاوت به روی همه گشوده بود

برات مشکل ترین کار دنیا می شه

 

می دونی چرا ؟

چون عقل کم کار پاییزدلان تنها در یه زمینه پرکاره

و اون

دادن تحلیل به دلشونه

اینه که

اون مرکب رهوار

همون طور که خیلی راحت رام می شه

خیلی راحتم رم می کنه

فقط کافیه یه گزارش نامناسب از عقل به دست دل پاییزی برسه

...

دل پاییزی

دلیه که دوست داره

باهاش صاف و یه رنگ باشی

حتی وقتی می خوای گولش بزنی

اصلا شاید بشه گفت که دل پاییزی از گول خوردن خوشش هم میاد

اما به شرطی که

ابله حسابش نکنی

J

 

دل پاییزی دلیه که می تونی

تموم غم و غصه ی دنیا رو توش تخلیه کنی

بدون این که

حتی ذره ای کم بیاره

و بدون این که

ذره ای از محتویات درون خودشو بروز بده

معمولا به همین خاطر پاییز دلا سنگ صبورای خوبی هستن

تموم دوستا و آشناها و همکارا و ...

وقتی حرفی دارن که تو دلشون قلمبه شده و نمی تونن به هر کسی بگنش

می رن سراغ کسی که پاییز دله

به راحتی حرفاشونو بیرون می ریزن و

به راحتی بیشتر اون چیزی رو که دلشونو به درد آورده تخلیه می کنن

خب

پاییز دلا از این بابت ممکنه که رنج ببرن

اما به نوعی شادی درونی هم می رسن

البته

پاییز دل داریم تا پاییز دل

...

حالا بعدا بیشتر در بارش می نویسم

 

 

هر چند که دل پاییزی

مثل هوای پاییزی

اکثرا گرفته و بارونیه

ولی

بارششو کمتر کسی دیده

معمولا

دلهای پاییزی

فقط با صاحبان دلهایی از جنس خودشون اون قدر اخت می شن که

بتونن پیشش ببارنو کمی خودشونو تخلیه کنن

اونم نه هر دل پاییزی ای !

 

دلای پاییزی

مثل باغ خزون زده ای می مونن

که راحت می شه از این سرش اون سرشو دید زد

بدون این که

وجود برگهای انبوه

مانعی در این راه ایجاد کنن

می دونی چرا ؟

چون برگای این دلا

همه ریختن

و روی زمین پراکندن

درست مثل

بازی (...) روباز

فقط کافیه طرز خوندنشو بلد بازی

تا بتونی خطوط نوشته شده

بر سطر سطر این برگهای پراکنده رو بخونی

...

 

پاییز دلان تشنه ی محبتن

ولی

درست توی لحظه ای که بی تاب می شن و

تنها آرزوشون اینه که

یه شونه ی صمیمی و امنو گیر بیارن

تا سرشونو بذارن روشو

های های گریه کنن و

دردهای انباشته شده تو دلشونو بریزن بیرون

آمادگی اینو هم دارن که رم کنن

و با قساوت هر چه تمامتر

آتیش به دل خودشون بزنن

و خودشونو سر سخت و بی نیاز و مغرور ترین موجود دنیا جلوه بدن

و

باز هم

آمادگی دارن

که صنگ صبور تو بشن

و سر تو رو شونشون جای بدن

و برات از امید بگن و آینده

و پذیرای تموم غمهای دلت بشن

...

 

دل پاییزی

دلیه که

توی این دنیا کار داره

وابسته ی به گل و آب و خاک این دنیاس

ولی

از خلال رسوبات همین رودخونه ی گل آلود

نوری رو جسنجو می کنه

که تو هیچ آسمونی نمی شه پیداش کرد

...

 

دل پاییزی

...

بگذریم

گفتنیها کم نیست

شاید بعدا بازم بنویسم در بارش

و شاید بعدا یه کم جای اون همه سه نقطه ای رو که تو این قسمت گذاشتم پر کنم

...

 

 

 

سوم : خزان دلان غیر پاییزی ؛

 

گفتم که خزان دلی مختص فرزندان پاییز نیست

اما

اینم بگم که متولدین سایر فصلها

وقتی خزان دل بار میان

رنج بیشتری رو نسبت خزان زادگان تحمل می کنن

روح لطیف بهاریا

روحیه ی انرژیک و شاد تابستونیا

و غم سخت فهم و دانایی ای که زمستونیا دارن

یه کمی با خزان دلی تداخل داره

و از این رهگذر

بیشترین آسیبو به اونا می زنه

 

در حالی که تحمل رنج خزان دلی برای اکثر پاییزیا زیاد مشکل نیست و

در بعضی مواقع

شیرین هم هست

 

مخصوصا اگه اون خزان دل

 

زاده آذر هم باشه

 

...

 

دلم می خواست در باره ی بعضی از دوستان پاییزی هم بنویسم

ولی دیگه خیلی دیر وقته

فردام که خدا کمکم کنه که سر کار چرت نزنم !!!

پس بمونه برای یه فرصت دیگه

شایدم یه خزان دیگه ...

 

 

...

 

 

سربلند بمونیم و ایرونی

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد